مکانیسم حقیقت جویی در انسان
آنچه در این مقاله می خوانید :
مکانیسم حقیقت
ما میل به ارتکاب خطا داریم
آزمون و خطا
به خود دروغ بگوییم
به دیگران دروغ بگوییم
مکانیسم حقیقت جویی در انسان
الگوهای اولیۀ انکار
کلام آخر
کمپ ترک اعتیاد اهواز کمپ، مرکز ترک اعتیاد اهواز : مکانیسم حقیقت جویی چیست و دارای چه مشخصاتی می باشد. برای شناخت و آگاهی از مکانیسم حقیقت جویی به چه اطلاعاتی نیاز داریم و چگونه باید آن را شناخت؟
مکانیسم حقیقت جویی
در مقاله پیش رو کمپ ترک اعتیاد اهواز کمپ با بررسی دقیق فردیت و شخصیت شناسی اعتیاد سعی در معرفی اجزا درونی یک فرد بیمار و معتاد را دارد، لطفا تا انتهای مقاله ما را همراهی بفرمایید.
ما حیواناتی حقیقت جو هستیم
ما به عنوان بشر، فطرتا” دارای مکانیسم حقیقت جویی هستیم. حتی کودکان نوپا هم نیاز اولیهای دارند که با توضیح و معنا بخشیدن به آنچه که تجربه میکنند، به فهمی از دنیای خود نایل شوند. این اجبار به کشف و فهم حقیقت و جودی خود، جریان آگاهانه ای از پرسشهای وجودی را به سوی ما سرازیر میکند.
حقیقت جویی
ما حیواناتی حقیقت جوییم که مدام در جستجوی پاسخ هایی برای پرسشهای بنیادی زندگی هستیم :
هویت : من کیستم ؟
هدف : چرا اینجا هستم؟
تعلق : کجا باید باشم ؟
تشخیص مشکل : کجای کارم اشتباه است ؟
بهبود : چطور میتوانم بهتر شوم ؟
نخست پرسش از هویت است : من کیستم؟ سپس پرسش از هدف : چرا اینجا هستم ؟ پس از آن پرسش از تعلق : چگونه میتوانم جای خود را بیابم؟ یعنی جایگاه من در این جهان کجاست؟ و بالاخره، پرسش از مسئولیت: برای آنکه بمانم و کامیاب شوم، دنیا از من چه میخواهد؟ وقتی امور خوب پیش نرود، یا دچار ناکامی ، درد، و سرخوردگی شویم، درباره تشخیص و درمان نیز پرسش میکنیم: کجای کارم اشتباه است؟ و سپس از اصلاح و بهبود : چگونه میتوانم بهتر شوم؟ چکار باید بکنم تا درد و رنج، برطرف شده و زندگی با معنا شود؟
ما میل به ارتکاب خطا داریم
ما به عنوان بشر جایزالخطا و این جزئی از مکانیسم حقیقت جویی ماست. ما کامل نیستیم و در ما میل به خطا وجود دارد. قبل از هر چیز، کشف حقیقت کار سختی است. دنیای واقع در خارج، آشفته بازاری است که با کتاب و درس شناخته نمیشود. باید خودمان از امور سر دربیاوریم. ما به دو طریق از دنیا شناخت پیدا میکنیم و مکانیسم حقیقت جویی در ما کار می کند. درسهای دیگران و روش آزمون و خطای خودمان. بعضی چیزها دربارهی دنیا را از کسانی یاد میگیریم که آنچه را خود میدانند به ما نیز یاد میدهند.
گاهی مستقیما” با صحبت و نشان دادن کارها، وگاهی نیز غیر مستقیم از طریق کتب، نوارهای ویدئویی یا نوارهای صوتی به ما درس میدهند. اولین آموزگاران ما معمولا” والدینمان هستند. والدین ما نیز همانند ما، انسانهایی جایزالخطا هستند. در نتیجه ممکن است در آموزش بعضی چیزهایی که لازم است ما بدانیم، سهلانگاری کنند و همچنین ممکن است چیزهایی به ما بیاموزند که خودشان آنرا درست میپندارند، اما در واقع درست نباشد.
آزمون و خطا در مکانیسم حقیقت جویی
راه دیگری که ما از امور دنیا سر در میآوریم، روش آزمون و خطاست. چیزی میشنویم، کسی را میبینیم یا کاری انجام میدهیم. اینها احتمالا”به نظرمان خوب میآید و آنرا باز تکرار میکنیم، انجام این کارها گاهی نتیجه میدهد و گاهی نه. در هر دو صورت، از پیامدهای آن درس میگیریم و مکانیسم حقیقت جویی در ما فعالیت می کند. اگر چیزی را آزمودیم و نتیجهای دربرداشت، میل داریم آن را تکرار کنیم. اگر چیزی آزمودیم و نتیجهای نداد، میل داریم آن را کنار گذاشته و سراغ چیز دیگری برویم. مسئله اینجاست که بعضی از افراد، به ویژه کسانی که معتاد میشوند، هر چیزی را به صرف اینکه احساس خوشی بدهد مفید میدانند. اینها باور غلطی دارند که از این قرار است: اگر کاری را انجام دادم و خوشم آمد، کار مفیدی است.
اگر کار دیگری را انجام دادم و لذت نداشت، کار مفیدی نیست. درمانگران شناختی، این خطای فکری را استدلال هیجانی مینامند، که افراد وابسته به مواد شیمیایی نیز بسیار شایع است. برخی افراد در راه و روش انتخابی خود ثابت قدماند. آنان به این باور میرسند که انجام امور به آن روش حتما” نتیجه خواهد داد حتی وقتی نتیجه ندهد، پافشاری میکنند که باید نتیجه بدهد. بنابراین به تلاش خود ادامه میدهند و اشتباه را بارها و بارها تکرار میکنند. یکی از تعاریف دیوانگی چنین است : دیوانگی یعنی اینکه با تکرار یک رفتار، انتظار نتایجی متفاوت داشته باشید.
جایز الخطا بودن انسان
ما موجوداتی هستیم که میل به ارتکاب خطا داریم زیرا :
- کشف حقیقت مشکل است.
- ما دربارۀ دنیا از کسانی میآموزیم که خودشان نیز ممکن است اشتباه کنند.
- ساختمان ذهن ما طوری طراحی شده است که با آزمون و خطا بیاموزیم.
- ما خوش آمدن از چیزی را با شناخت حقیقت آن، اشتباه میگیریم.
فردی می گوید یک نابغه، یک بار مرتکب اشتباه میشود، از آن درس میگیرد و هرگز دیگر مرتکب آن نمیشود. یک آدم باهوش دوباره مرتکب اشتباه میشود، از آن درس میگیرد و دیگر آن اشتباه را مرتکب نمیشود. اما احمق، دائم اشتباه میکند، همیشه هم دیگران را مقصر میداند، و هرگز هم درسی را که باید از آن میگرفت نمیآموزد.» یک ضرب المثل قدیمی نیز هست که همین نکته را به خوبی تفهیم میکند : یکبار گولم زدی، لعنت بر تو. دوبار گولم زدی، لعنت بر خودم. گر چه میل طبیعی ارتکاب خطا در ما مانند مکانیسم حقیقت جویی وجود دارد، اما عدهی کمی از مردم زیر بار این حقیقت میروند. در نتیجه وقتی دچار خطا میشویم، تمایل داریم که دروغ بگوییم و سعی کنیم خود را متقاعد نماییم که واقعا” اشتباهی روی نداده است.
در ما تمایلی هست که به خود دروغ بگوییم
ما به عنوان بشر تمایل داریم که به خود دروغ بگوییم. ذهن انسان قادر به خود فریبی است. این امر ممکن است ناشی از آن باشد که علاقهمندیم امور را همراه با رنج کمتر و راهحلهای آسانتر ببینیم.
خودفریبی
در ما تمایلی به دروغ گفتن به خویش هست، زیرا
- دوست داریم امور را طوری ببینیم که کمترین درد و آسانترین راهحل یا روش را به همراه داشته باشد.
- ممکن است با این باور که دروغهایمان صحت دارد، خالصانه فریب بخوریم.
میل به پیدا کردن راه آسان و میان بر، تمایلی عادی و طبیعی در هر موجود بشری است. افراد موفق یاد گرفتهاند که این علاقه به راه آسانتر، نوعی ضعف شخصیت یا ویژگی مخرب شخصیتی است که باید بر آن غلبه کرد. هر گاه پی ببرند که دنبال راحتترین و نرمترین راه هستند، این را علامت هشداری میدانند مبنی بر اینکه در حال ورود به دردسر هستند و از مکانیسم حقیقت جویی خود پیروی نمی کنند. بنابراین، نیروی بیشتری صرف میکنند که بفهمند واقعا” به چه نیاز دارند تا به نتیجه مطلوب دست یابند. به عبارت دیگر، افراد موفق یاد میگیرند که چگونه با دنیا آنگونه که واقعا” هست رویارو شوند، نه آنگونه که خودشان دوست دارند باشد و با دنیا به زبان خودش ارتباط برقرار میکنند.
افراد موفق یاد میگیرند که چگونه با دنیا آنگونه که واقعا هست رویا رو شوند، نه آنگونه که دوست دارند باشد. با دنیا به زبان خودش ارتباط برقرار میکنند. در مواردی ممکن است باورمان شود که دروغهایی که به خود گفتهایم، کاملا حقیقت دارد. بعضی افراد این را غفلت زدگی صادقانه مینامند. بورزیم که هر دو درستاند. اینکار همان پروراندن سیستم منطقی است که فاقد ثبات درونی باشد.
در ما تمایلی هست که به دیگران دروغ بگوییم
همچنین ممکن است با استفاده از توضیحات و برداشتهای نادرست دربارهی دنیای اطراف به خود دروغ بگوییم. ما انتظار داریم دنیای خارج با آرزوهای درونی ما جور درآید، یعنی با آنچه که ما دوست داریم نه آنچه که واقعا هست. موقعی که شعار حقیقت آنگونه که من میبینیم را دنبال میکنیم، اگر دیگران بخواهند به ما نشان دهند که آن حقیقت احتمالا غلط است، به دفاع از آن برمیخیزیم. با همین نکته به اصل چهارم فلسفهی مدیریت انکار میرسیم. هنگامی که به خاطر باورهای دروغ خود، سادهلوحانه دچار اغفال میشویم، در گفتن حقیقت از بیخ ناتوان میشویم. چرا ؟ چون اول گمان میکردیم که آن اشتباه، حقیقت اصلی بوده است. تا زمانی که طالب بررسی، محک زدن و تغییر باورهای غلط خود نباشیم، قادر نیستیم بدانیم که چه موقع درست میگوییم و چه موقع نادرست. فریب : میلی است برای دروغ گفتن به دیگران هنگامی که :
- در معرض تهدید باشیم.
- معتقد باشیم که کاملا” به نفع ما است.
مردم بعضی مواقع، به هر دلیل، آگاهانه و آزادانه به دیگران دروغ میگویند. فرآیند دروغ گفتن به دیگران، فریب نامیده میشود. قبلا گفته شد که توهم، باوری قوی به درستی یک چیز است علیرغم شواهد قانع کنندهای که دربارهی نادرستی آن وجود دارد. هر یک از ما وقتی دچار اغفال شویم، علیرغم وجود شواهدی مبنی بر اینکه اشتباه میکنیم و از مکانیسم حقیقت جویی پیروی نمی کنیم، باز هم به صحت نظر خود اعتقاد داریم. اصلا با خود میگوییم من کاری ندارم که حقایق کدامند، من راه خود را میروم یعنی چگونگی امور آنطور که دلمان میخواهد را با آنچه امور واقعا هستند، اشتباه میگیریم. از آن به بعـد بـه « حقیقت، آنگونه که من میبینم ایمان میآوریم و چنـانکـه کسـی بخـواهـد بـا آن حقیقت در افتد ما دفاع خواهیم کرد.
مکانیسم حقیقت جویی در انسان
مکانیسم حقیقت جویی را تفکر خردمندانه مینامند. فکر خردمندانه، شفاف، دارای منطق درونی و ثبات بیرونی است . تفکر ما وقتی شفاف است که بخواهیم از آنچه دقیقا در سر داریم آگاه بوده و سخت بکوشیم که افکارمان را واضح سازیم. تفکر ما وقتی منطقی است که افکارمان به دلیل پیروی از مجموعه قواعد فکری و تصمیمی ثابت، ضد و نقیض نباشد. تفکر ما وقتی خردمندانه است که افکارمان شفاف و مستحکم و با واقعیات عینی دنیای اطراف سازگار باشد. مکانیسم دروغ گفتن به خویش را تفکر نابخردانه مینامند. یعنی از اصول فکری پیروی میکنیم که مانع دیدن حقیقت میشوند.
میتوان با پرهیز از تفکر شفاف به خود دروغ گفت. میدانیم که فلان نکته غلط است، ولی کاری به کار آن نداریم. سعی میکنیم به آن فکر نکنیم. نمیخواهیم برای کشف آنچه که غلط است تلاشی بکنیم. ما ممکن است با دو فکر متناقض به خود دروغ بگوییم و بعد هم اصرار کنیم که مورد تهدید بوده یا خیال کنیم فریبکاری به نفعمان است به احتمال زیاد دست به چنین کاری میزنیم. خوب، حالا باید سراغ این پرسش رفت که چطور میتوان باورهای خود را مانند مکانیسم حقیقت جویی محک زد تا معلوم شود واقعا درستاند، یا این که به خود دروغ میگوییم. پاسخ این است که ما نیازمند سیستمهای حقیقتجو هستیم. مشاورهی مدیریت انکار DMC یک سیستم حقیقتجو است. فعلا” بگذارید نگاهی به اصول مبنایی داشته باشیم که تمایلات ما را به استفاده از انکار شکل میدهند یا بر آن حاکم هستند.
مفروضات
اگر مفروضات بنیادی چهار گانه فوق را در مورد وضع بشر صادق بدانیم، پس همۀ ما دارای تمایل به فریب خود هستیم. این خود فریبی همان چیزی است که ما آن را انکار مینامیم. از آنجا که ما در حال بررسی عمیق مسئله انکار در اعتیاد هستیم، نشان دادن اصول اساسی هفتگانهای که مبنای مدیریت انکار است، اهمیت دارد. آن اصول از قرار ذیل است:
- ۱) انکار نوعی دفاع روانی معمول است
- ۲) انکار مانع شناسایی و حل مشکل میشود
- ۳) پذیرش و حل مشکل پادزهر انکار است
- ۴) انکار وقتی میتواند بازشناسی شود که فعال شده باشد
- ۵) انکار وقتی شناسایی شد میتواند مدیریت شود
- ۶) اگر صادقانه و مسئولانه با مشکلات برخورد شود، میتوانند حل شوند
اجازه بدهید این شش اصل پایهی مدیریت انکار را دقیقتر مورد بررسی قرار دهیم.
انکار نوعی دفاعی روانی معمول است
انکار در اعتیاد نوعی دفاع روانی عادی و طبیعی است. درست همانگونه که بدن انسان دارای سیستم ایمنی برای حفاظت در برابر موجودات فیزیکی خطرناک است، ذهن انسان نیز سیستم ایمنی ذهنی دارد که آن را در برابر دردها و مشکلات غیر قابل تحمل، محافظت میکند. سیستم ایمنی ذهنی را سیستم دفاع روانی یا ساختار دفاع روانی نیز نامیدهاند. هدف این دفاع های روانی، حفاظت از یکپارچگی ذهن و شخصیت ماست. انکار نیز جزئی از همین سیستم دفاعی است. هر زمان که از ما خواسته شود دربارهی مشکل دردآور و غیر قابل تحمل خود، فکر یا صحبت کنیم، مکانیسم انکار فعال میشود و مکانیسم حقیقت جویی از کار می افتد. این امر هیچ جنبهی آسیب شناختی ندارد. صرفا” عکسالعملی طبیعی و عادی از سوی انسان در برابر دردها و مشکلات است.
همهی افراد روزانه از مکانیسم انکار استفاده میکنند و مکانیسم حقیقت جویی نادیده می گیرند. مغز یک سیستم خودکار به نام سیستم فعال کنندۀ شبکهای RAS دارد که برای دفع دریافتهای ظاهرا نامربوط تنظیم شده است. در حالاتی که فشار روانی در حد معمول باشد، مغز علائمی را که ارزش مثبت (این برای من مفید است) یا ارزش منفی دارند (این برای من بد است)، جستجو و کشف میکند . هر چیزی دیگری دفع یا ناخودآگاه انکار میشود. سیستم RAS با ارزشهایی که در شخصیت ما جای گرفتهاند، تنظیم شده است. ارزش شامل آن چیزهایی است که فکر میکنیم اهمیت کافی دارند که برای اکتساب یا حفظ آنها، توان و منابع خود را خرج کنیم, مکانیسم حقیقت جویی تفاوت دارد.
ارزشها
سیستم RAS طوری تنظیم شده است که هر چه را برایش ارزش قائلیم بشناسد. اگر ارزش مثبت قائلیم، میتوانیم بگوییم این دریافت، ارزش مفید دارد و مغز میگوید « این برای من خوب است، من آنرا میخواهم.» همین دریافت به ذهن هشیار که تحت فشار هیجانی قرار دارد، عرضه میشود تا برای رسیدن به آن تلاش کند. ارزشها اموری نسبتا” مهم هستند که اکتساب و حفظ آنها، شایسته صرف وقت، انرژی و منابع است , مکانیسم حقیقت جویی تطابق دارند. همچنین سیستم RAS طوری تنظیم شده است که هر چیزی ارزشهای ما را به خطر اندازد، آنرا بشناسد. اینها ارزش منفی دارند و مغز میگوید این برای من بد است و باید از آن فاصله گرفته یا آنرا از میان بردارم.» پس آن دریافت را مشخص نموده و به ذهن عرضه میکند تا به واسطهی فشار هیجانی، از تهدیدش اجتناب کرده و یا نابودش کند.
فشار هیجانی برای دور شدن از تهدید، ترس نام دارد. ترس از لحاظ شدت به صورت طیفی است از اضطراب خفیف تا هراس شدید. فشار هیجانی برای از بین بردن تهدید، خشم نام دارد. خشم از لحاظ میزان شدت، شامل طیفی است از سرخوردگی خفیف تا جنون درنده. خشونت واکنشی، رفتاری برای اجابت خشم شدیدی است که به واسطهی باور غلط ساخته و پرداخته میشود؛ باور غلطی مبنی بر اینکه « خشونت » راه موثری برای مقابله با تهدید است. هنگام استرس شدید، بار هیجانی مغز، بیش از حد بالا میرود و مکانیسم حقیقت جویی را مختل می نماید. در این موارد، مغز شیوههای دفاعی خودکار را فعال میکند که ما الگوهای انکار مینامیم. هر الگوی انکار یک برنامهی اولیهی زیستی- روانی است که با به خطر افتادن آنچه را که ما ارزشمند میدانیم، به کار میافتد. وقتی مشکل حادی باعث استرس شدید گردد، مغز ترس و خشم را به کار میگیرد.
الگوهای اولیۀ انکار
همین امر موجب راهاندازی برنامۀ روانی میشود که افکار تدافعی خودکار را بسیج نموده و ما را وادار میسازد که از رفتارهای مقاومتآمیز استفاده کنیم. نوارهایی که به گردش درمیآیند، پیامهای مشخصی را در قالب الگوهای خودخوری ( صحبت با خود) یا موضوعات فکری ارسال میکنند. هر الگوی انکار، موضوع فکری مجزایی دارد که در زمان فعال شدنش میتواند علامتی برای شناسایی آن باشد. در اینجا از میان انواع تفکرات خودکاری که هنگام فعال شدن انکار در ذهن پدید میآیند، مثال میآوریم. این پنج نمونه مرتبط با الگوهای اولیۀ انکار هستند که ما آنرا پنج الگوی بزرگ مینامیم.
- پرهیز : کاری با این نداشته باش! هر طور شده از آن حذر کن! به آن فکر نکن. از آن حرف نزن. به چیزهای دیگر مشغول باش تا بهتر شوی.
- انکار مطلق : « به آن بیاعتنا باش، منکر وجوش باش، خود به خود تمام میشود.
- کوچک شماری : زیاد بزرگش نکن! اینقدرها هم که فکر میکنی شاید بد نباشد. مردم دیگر زیادی آنرا بد جلوه میدهند، ولی واقعا” چنین نیست.
- توجیه : دلایل صحیحی برای این کار دارم. نمیتواند واقعا برایم ضرری داشته باشد. خوب ، پس بیخیال.
- مقصر جویی : تقصیر من نیست! مقابله با مشکلاتی که دیگری به بار آورده، وظیفه من نیست. من که مسئول آن نیستم، باید کسی که به این امور میپردازد را پیدا کرد.
مددجویان باید بفهمند که این واکنشهای دفاعی عادی و طبیعی است و با مکانیسم حقیقت جویی متفاوت هستند. ما هم به عنوان درمانگر، تمایلی به نگاه آسیب شناسانه به فرآیند انکار داریم که شناخت آن اهمیت دارد. دوست داریم بیمارانی را پیدا کنیم که انکار را نوعی مرض میدانند. به خصوص معتادان به الکل و داروهای مخدر چنیناند.
تحقیقات بیشتر
ما فراموش میکنیم که هر کس مرضی جدی داشته باشد، به احتمال زیاد آن را انکار میکند. این مورد را تصور کنید؛ شما در یک جلسه آموزشی حضور دارید و ناگهان احساس درد در سینه پیدا میکنید. کمکم درد شدیدتر میشود. درد باید چقدر شدیدتر شود تا شما رو به اطرافیان نموده و از آنها بخواهید که آمبولانس را صدا کنند، زیرا که شما فرضا دچار حمله قلبی شدهاید؟ در بیشتر موارد، مردم تا جایی تحمل میکنند که از هوش رفته و روی پلکان میافتند. بسیاری از افراد، حتی در چنان موقعی هم با گفتن چیزهایی از قبیل من خوبم، الان خوب میشوم، یا تا حالا اینطوری نشده بودم در برابر امداد مقاومت میکنند.
تحقیقات در مکانیسم حقیقت جویی نشان داده است که معتادان به الکل و داروهای مخدر تقریبا به همان اندازهی سرطانیها، بیماران قلبی، دیابتیها و سایر افراد دارای مشکلات حیاتی ادواری، دچار انکار میشوند. انکار بزرگترین عاملی است که مانع تشخیص و درمان فوری بیماری حیاتی است. همچنین انکار عامل مهمی است که افرادرا از تداوم درمان لازم باز میدارد. به محض آنکه کمی بهتر شدند، میخواهند روند درمانی را متوقف کنند. چرا؟ به دلیل نوعی الگوی انکار که آن را پرواز به سوی سلامت مینامند. در الگوی پرواز به سوی سلامت، چیزی شبیه این جمله را به خود میگوییم: احساس میکنم بهترم، پس باید بهتر شده باشم. حالا که بهتر شدهام، دیگر احتیاجی نیست که به مداوا ادامه دهم.
کلام آخر
من مایلم باز هم تاکید کنم که این حالت فقط در الکلیها، معتادان، و افراد دچار اختلالات ذهنی اتفاق نمیافتد. بلکه برای هر کسی که مرض یا ناراحتی جدی دارد و دچار مشکل غیر قابل تحملی است میتواند پیش آید. انکار ممکن است هر یک از ما را از پیگیری درمان لازم باز داشته باشد. همه میدانیم که اگر دچار عفونت شدیم و داروهای آنتیبیوتیک را برایمان تجویز کردند، موظفیم نسخه تجویزی را کامل اجراء کنیم، حتی اگر علائم ظاهری بر طرف شده و احساس کنیم بهتر شدهایم. اما، چند نفر از ما هستند که تعدادی از آنتیبیوتیکها را دور نینداخته باشند. چرا داروها را به آخر نرساندید؟ احتمالا چون وقتی کمی بهتر شدید، حالت انکار باعث شد که درمان را متوقف کنید. انکار طبیعی و عادی است. همه آنرا تجربه میکنیم. یاد گرفتن نحوهی شناسایی و مدیریت انکار نیز تکلیفی عادی در سراسر زندگی است.
عزیزان و همراهان ارجمند جهت دریافت مشاوره روانشناسی و اطلاعات بیشتر و همچنین اخذ مشاوره ترک اعتیاد در زمینه بستری نمودن و ترک اعتیاد فرد معتاد در یکی از مراکز ترک اعتیاد همکار مرکز مشاوره روانشناسی اهواز کمپ با مشاورین ما تماس حاصل فرمایید.
سرافراز باشید…